آزادی و دموکراسی را قربانی نکنیم |
البته در محیطی که به سادگی هر مخالف را عامل جمهوری اسلامی میخوانیم، و در زمانی که اسلام ستیزی برگ برنده ای در دست میباشد، چرا نباید از دوست و دشمن جهت رسیدن به اهداف خود استفاده نمود. بخصوص که انتخاباتی هم در پیش باشد. حضور نمایندگان لیبرال، سخنرانی های تحریک آمیز که بیشتر خشم و تنفر را ترویج میداد، موزیک و شعار های ناهماهنگ و همزمان، نشان از تنش های درونی و هدف های متفاوت مینمود. باید خیلی ساده لوح و خام بود که اعتراض به گرامیداشت خمینی را هدف اصلی و مشترک کلیه گروههای سیاسی موجود در کامیونیتی و حاضر در این تجمع دانست. شکست و پیروزی های اخیر در انتخابات درونی حزب لیبرال، حضور سه نماینده ایرانی در انتخابات فدرال ماه اکتبر، رقابت دو کاندیدای ایرانی در ریچموندهیل را نباید نادیده گرفت. شکست سیاسیون در انتخابات اخیر کنگره ایرانیان، ورود جوانان و آنهائی که فراجناحی میاندیشند و تا به امروز خاموش بوده اند به صحنه فعالیت های اجتماعی، را نیز باید در نظر داشت. نباید گردهمائی ماه آپریل با حضور حسن داعی و اسماعیل نوری علا که بصورت مستقیم تهاجم و تسخیر نهاد های مدنی را تجویز و تشویق مینمودند و به عکس انتظاراتشان با شکست سیاسیون در انتخابات کنگره منجر شد فراموش کرد. گردهمائی اعتراضی اخیر را میتوان به نحوی سازمان دهی مجدد، تقویت روحیه از دست رفته، و کسب اعتبار مجدد برای رهبران آنها نیز تلقی نمود. جای تاسف دارد که در این میان آنچه را از خاطر برده و قربانی میکنیم آزادی و دموکراسی میباشد. به نام مبارزه با مستبد، خود مستبد میگردیم و اختناق را خواهان و آزادی را محکوم میکنیم. عاجزانه و جاهلانه در جهت منافع حقیر و نفسانی خویش سانسور، اختناق و اسارت را طلب میکنیم . آنهم در محیط و زمانی که دولت حاکم با قوانینی همچو سی- 24 و سی- 51 هر روز از آزادی های شهروندی کاسته و بر قدرت دولتمردان می افزاید. نا آگاهانه و با تمام وجود به جریان اسلام ستیزی میپیوندیم. کینه و تنفری که از تجربه گذشته مان به همراه داریم، در جامعه ای که متشکل از فرهنگ و ادیان مختلف میباشد رایج میکنیم. ما نیز به آنهائی میپوندیم که چه از طریق کشتار و عملیات غیر انسانی و چه از طریق قوانین مخالف با منشور های آزادی و حقوق بشر خوف و وحشت بوجود می آورند. نمیتوان جاهلانه به مقابله با جهالت رفت. با خشونت نمیتوان جلوی خشونت را گرفت. احترام به آزادی و دموکراسی تنها راه مقابله با استبداد و مستبدین میباشد. چه خوب بود که نمایندگان ما در نظر میداشتند که نماینده کلیه شهروندان حوزه خود میباشند و با حمایت از کامیونیتی که به آن تعلق دارند میتوانند حس بدبینی و عدم اعتماد را در جامعه بزرگتر بوجود بیاورند. چه خوب بود که رهبران جامعه ما به جای سرمایه گزاری بر مهره های سوخته، به جوانان و آنهائی که گذشته شان مانند آینده شان پاک میباشد، اعتماد کرده و با حمایت از آنها فردای بهتری را برای ما نوید میدادند. ایکاش جوانان ما نیز در پی موفقیت های زودرس نبوده و با اتکاء به توان و همت خود و بهره گیری از حمایت مردمی مسیر پیروزی را طی میکردند. و ایکاش من و شما نیز حمایت از آزادی و دموکراسی را، بخصوص آزادی آنهائی که مانند ما نمی اندیشند را وظیفه خود دانسته و حاضر بودیم در جهت پاسداری آن سینه سپر کنیم. ویدئو هائی از تظاهرات روز یکشنبه تهیه شده است که میتوان از طریق سایت و صفحه فیسبوک "همبستگی و حمایت" به آنها دسترسی داشت.
Facebook/hambastegi.hemayat |
نوشتن در رابطه با موضوعی که حساسیت ها را آنچنان بر می انگیزاند که غریزی را بر عقلانی حاکم مینماید، میتواند یا از سر شهامت انتحاری باشد و یا حماقت محض. ولی در جائی که سخن از یکی گفتن، یکی اندیشیدن و یکی عمل کردن است، میتواند نه این باشد و نه آن. و اگر همچو در فرهنگ خسروانی گذشته ما این "یک" با پسوند "نیک" همراه گردد، شاید بهار از دست رفته دو باره باز آید. ولی در دنیای امروز که مرز بد و خوب مخدوش شده و دیگر معیاری برای شناخت آن وجود ندارد، شاید آنرا بتوان شفافیت بی مرز و یا دلنوشته های بی تعارف نامید. که اگر این روش عرف گردد نا گفته ای باقی نمانده، دل از آه تهی گشته و گلو از بغض رها. ستایش فردی که نه وطن میشناخت و نه ارزشی برای جان انسان ها قائل میشد، و حرف اول و آخرش اسلام بود، از طرف مدعیان اسلام بسیار طبیعی مینماید. خروش مردمی ستم دیده که تجاوز، شکنجه، و به خاک و خون کشیدن عزیزان خود را به فرمان همان شخص، با پوست و گوشت استخوان به صورتی بسیار فجیع و تلخ تجربه کرده اند، نیز طبیعی تر به نظر می آید. شاید دراین میان آنچه بیشتر حیرت را بر می انگیزاند سخن از اتحاد و همبستگی و آزادی و دموکراسی میباشد. به این خلاصه کنم که چهره ای که جهان اسلام از خمینی می شناسد و در خاطر دارد، با تجربه ای که ما ایرانیان از نزدیک در سی و هفت سال حکومت جمهوری اسلامی داشته ایم، از زمین تا آسمان فاصله دارد. خرده گرفتن از آنهائی که چنان دیده و چنان می اندیشند، و یا عدم درک خشم و غضب آنهائی که بد ترین ها را تجربه کرده اند، هر دو نادیده گرفتن و نفی حقیقت است. اگر جای اعتراض و شکوائیه نسبت به گروه اول باقی باشد، نادیده گرفتن هزاران ایرانی در همسایگی خود میباشد، که دلیل پناه آوردنشان به این آب و خاک اعمال غیر انسانی همان کسی میباشد که آنها برای بزرگداشتش به دور هم گرد آمده اند. بی شک اگر آزادی و امنیتی که در کانادا وجود دارد نبود، یا که آن گردهمائی اصلن صورت نمیگرفت و یا چه بسا که فرجامش همراه با قصه های تلخی همچو سرنوشت فرخنده میبود. گردهمائی سیصد الی چهار صد نفر در اعتراض به گرامیداشت بیست و ششمین سال درگذشت خمینی در حوالی تورنتو که در روز یکشنبه سرد و بارانی گذشته صورت گرفت، نمیتواند بی ربط با تغییر و تحولاتی باشد که اخیرن شاهد بوقوع پیوستن آن در کامیونیتی هستیم. تظاهرات خیابانی در مخالفت و اعتراض به جمهوری اسلامی در کامیونیتی ما پدیده ای نو نمیباشد، ولی مدت طولانی بود که از مشاهده و شرکت در یکی از آنها، آنهم با این شکل و این وسعت، محروم بوده ایم. پرچم، تابلو، و بنر های رنگارگ که تعداد شان از شرکت کنندگان بیشتر بود، جلوه خاصی به این تظاهرات میداد. میتوان گفت که اکثر گروه های سیاسی ایرانی که تعدادشان قابل توجه میباشد در این تجمع شرکت داشته و مشخص مینمود که هر گروه سعی در نمایش حضور و هویت خویش دارد. ولی آنچه این تظاهرات را منحصر به فرد میکرد و تا به حال در هیچ یک از تظاهرات ایرانی دیده نشده بود، حضور سئوال برانگیز شهروندان ایرانی و غیر ایرانی با پرچم های اسرائیل بود. بخصوص که اینطور به نظر میامد که این افراد سعی داشتند حضور خود را بیشتر به نمایش گذاشته و به نحوی کاسه داغ تر از آش عمل کنند، که بی شک نمیتوان آنرا امری ساده و اتفاقی تلقی نمود. ولی با گذاشتن این تکه در کنار تکه های دیگر معما، شاید بتوان به حضور کاسه ای زیر نیم کاسه پی برد. |
سئوال برانگیز است که چرا برگزارکنندگان تظاهرات اعتراضی
در سال های گذشته هیچ واکنشی سی وشش سال با پرچم های هفت رنگ، تفرقه و چند صدائی را تجربه کرده ایم. به یکدیگر با چشم بد بینی نگریستیم، تهمت زدیم و گه و بیگاه هم مرگ بر این و آن گفتیم. یکبار هم که شده از طریق اتحاد و همبستگی، آزادی و دموکراسی را قسمتی از وجود خود کنیم. از این طریق شرایط را نه فقط برای برکناری رژیم، بلکه برای جایگزینی اش هم آماده کرده ایم. |
||||||
Photos |
||||||
Album Photo (1) |
Album Photo (2) |
Posters |
26th Anniversary
Album (2) |
25th Anniversary
|
Album Photo (3) |
|
June 06, 2015 جوابیه رضا مریدی در رابطه با گرامیداشت خمینی، نقش کنگره در اعتراض به این گونه موارد، وظایف و محدودیت های کنگره
Mehdi Jan:
I want to thank you for writing to me and sharing your thoughts about the ICC and freedom of speech in our country Canada.
With regard to the ICC, as I indicated in my recent interview with Salam Toronto the ICC is not a political party mandated to oppose the Iranian regime. There are several of those political parties in diaspora who are doing just that. On the other side, it is also obvious that the ICC is not an entity to promote the Iranian regime or try to bring excuse to the regime’s actions. As I said in that interview, the ICC’s mandate is to look after the interest of the Iranian community in Canada and promote our community’s profile in our country, Canada.
As a community we cannot expect our Congress to stay silent and do nothing when it comes to celebrating Khomeini or any high ranking officials of the regime. The recent celebration of Khomeini by the Islamic Centre of York Region was a slap in the face of the Iranian community. If we assume that some of those individuals who participated in this celebration at the Centre are South-Asian Canadians originally from Uganda, then if we Iranians celebrated Idy Amin, I am confident that those individuals will be very upset.
As Canadians we are not supposed to celebrate Hitler, Stalin, Polpod, Idy Amin and likes. The Carlton University professor should know better that there is a difference between freedom of speech and celebrating tyrants such as Hitler and likes. Our Canadian values do not allow us to celebrate these people or remain indifferent and silent when others do.
As far as the ICC is concerned, the line between human rights issues in Iran (which is of interest for the Iranian community) and opposing the regime is clear. If the ICC does not react on human rights issues in Iran, it will become irrelevant. In the main time, the ICC should be careful not to act as an Iranian opposition political party.
All this require skilful leadership and I am sure that discussions such as this as you have initiated could be helpful in fine tuning the role of the ICC so that it fully reflects the aspiration and vision of our community.
Perhaps the newly elected Board organize an open discussion on the roles and responsibilities as well as the vision and mission of the ICC to clarify some of these controversial points for the Iranian public. I think we both agree that these are the points that should be clarified in the minds of the public so that their expectations from the ICC remain within the boundaries of its well defined and documented vision, mission and by-laws.
With all good wishes,
Reza |
Last Edited 17/09/2017 - For all comments on this site info@signandprint.ca |